در قدیم مردم در هر خانه ای یک تنور داشتند و پخت نان یکی از وظایف زنان خانوار بود،تا اینکه پس از پیروزی انقلاب یک باب مغازه نانوایی در روستا دایر شد.کم کم نانوایی سنتی در منازل رو به فراموشی رفت.
دو برادر که دوران سخت کودکی را پشت سر گذاشته بودند و طعم فقر و تنگدستی چشیده بودند وچند سالی شاگردی نانوایی کرده بودند و حسابی استاد شده بودند وظیفه ی پخت نان بر عهده گرفتند الحق و الانصاف عجب نانی پخت میکردند شُهره ی نانوایی فخرآباد در منطقه پیچید و مردم از اطراف و اکناف برای گرفتن نان صف می کشیدند.
اما از بد روزگار بخت با مردم یار نبود و عمر نان خوب فخرآباد به پایان رسید و این دو برادر بعد از سی سال کار صادقانه به درجه ی بازنشستگی نائل شدند و از روستا به شهر رفتند.
از اینجا به بعد نانوایی روستای ما مثل توپ از این دست به آن دست می چرخید،ابتدا گفتند:((تنور نانوایی خراب است))بگذریم همین اندازه میدانم اینقدر این تنور نانوایی خراب و مجددا درست شد که حساب از دست ما بیرون رفت گفتند:((تنور به درد نمی خورد،از این تنور فلزی ها می آوریم)).آوردند و پختند،دوباره تعطیل شد مجددا شروع به ساخت نمودند و حسابی رنگ آمیزی کردند و راه اندازی نمودند.دیری نپایید که دوباره تعطیل شد.
مسئولین محترم که صبحانه در ایام عید با نان تازه میل می کنید
عید بدون نان خوبی داریم ملالی نیست!
آخر این نان چیست؟
و در پایان:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
نویسنده : ح.ق
توجه : و در پایان لازم به ذکر است که این مطلب قصد هیچ گونه تشویش اذهان عمومی ، فرافکنی، توهین به شخص(حقیقی و یا حقوقی) و یا ارگان خاصی را ندارد.
:: موضوعات مرتبط:
اخبار روستا ,
یاداشت ها ,
,
:: برچسبها:
بدبختی ,
دهاتما ,
فقر ,
قحتی زندگان ,
بیست و سی ,
صرفا جهت اطلاع ,